لحظه دیدار نزدیک است .....

دوستان عزیزم به قسمت معرفی کتاب توجه بفرمائید.

لحظه دیدار نزدیک است .....

دوستان عزیزم به قسمت معرفی کتاب توجه بفرمائید.

جک ترکی

از ترکه می پرسن نخست وزیر به انگلیسی چی می شه؟
می گه :First And Under !!!

میکروفون بلند گو

ناهار آب گوشت داریم، مامانی با گوشکوب در حال کوبیدن نخود و لوبیا است، موضوع انشا رو به مامانی می گویم
مامانی گوشکوب را نشانم می دهد و می گوید: کاربرد تریبون به مانند گوشکوب است با هر دو می توان له کرد، با گوشکوب نخود و لوبیا را و با میکروفون و تریبون شخصیت و حیثیت افراد را!
بابابزرگ یک قاشق آبگوشت وارد دهانش می کند و می گوید: عروس! باز این غذات بی نمکه! البته تقصیر شما نیست، نمک های این دور رو زمونه دیگه شور نیست، نمک هم نمک های قدیم!، حتی طنزنویس ها هم دیگه به بانمکی سابق نیستند، راستش آن زمان ما میکروفون و بلندگو و این جور چیزا نبود، آدمها سوسول نبودند، اگه با کسی کاری داشتند نیازی نبود از بلندگو استفاده کنند، صداشون رو می انداختن ته گلوشون و عربده می زدند همه هم صداشون رو می شنیدن، من خودم جوونی هام یه بار بالای برج میلاد بودم و تشنه ام شد، از اون بالا اصغر آقا رو صدا زدم تا برام یه ایستک لیمو بیاره، اونهم از خیلی سریع یه مینیاتور دربست گرفت و اومد دم در برج میلاد و ایستک رو بهم رسوند!
همه دور سفره چشماشون داشت از حدقه در می اومد، البته نه به خاطر اینکه بابابزرگ داشت خالی می بست بلکه به خاطر اینکه بابابزرگ تونست رکورد گفتن چهار دروغ در یک جمله اش رو بشکونه!
بابایی هم گفت: اصولا تریبون ها انواع مختلفی دارند، و درجه ی آزادی افراد در بیان حرفهایشان در آنها متفاوت است، در حال حاضر چنین تریبون هایی وجود دارد: تریبون آزاد، تریبون شبه آزاد، تریبون مثلا آزاد و تریبون منطقه آزاد! ؛ البته یه جورایی تریبون تست جنبه ی افراد هم هست، بعضی ها بی جنبه هستند، وقتی یه تریبون به دستشون می افته یه حرفایی رو می زنند که خودشون هم معنی شون رو نمی دونن، پسرم تو هم مواظب باش وقتی میری انشات رو بخونی توش حرفی نزنی که خانم معلمتون ناراحت بشه!
پیش داداشی می روم و از او در مورد میکروفون و بلندگو می پرسم، داداشی می گوید: برای اینکه بفهمی بلندگو چقدر مهم است یه لحظه تصور کن که اصلا بلندگو اختراع نشده است، چه اتفاقی می افتد؟!
کمی فکر می کنم و میگویم: خب در آْن صورت سر ظهر می توانستیم راحت بخوابیم! ، داداشی می پرسد: چه ربطی داره؟!، من جواب می دهم: اگر بلندگو وجود نداشت سر ظهر میوه فروش ها با آن وانت هایشان مدام توی خیابون راه نمی افتادند و با صدای بلندگویشان مردم را سرظهر از خواب بیدار نمی کردند، و یا اینکه پسر همسایه مان دیگر نمی توانست با صدای بلند ضبطش ما را آزار دهد.
داداشی کمی فکر کرد و گفت: البته اگر میکروفون اختراع نمی شد دیگر چیزی نبود که خواننده ها دستشان بگیرند و آواز بخوانند، و چون بلندگو هم نبود نمی توانستند کنسرت برگذار کنند که این خیلی بد است چون باعث می شد دیگر ساسی مانکنی هم وجود نداشته باشد!!
پیش خواهر می روم و از او در مورد تریبون و بلندگو و میکروفون می پرسم، خواهر می گوید: هر سه اینها چیزهای خوبی هستند چون باعث اطلاع رسانی می شوند، اما حیف که بشریت از این عنصرها به نحو احسنت استفاده نمی کند و نمی داند این وسایل کاربردهای خوب دیگری هم می توانند داشته باشند.
به خواهر می گویم: مثلا این وسایل چه کاربرد دیگری می توانند داشته باشند؟! خواهر آهی می کشد و می گوید: ای کاش فرهنگ سازی صورت می گرفت و یک عدد بلندگو بالای پشت بام می گذاشتیم و من از طریق آن بلندگو به تمام مردم شهر اعلام می کردم من قصد ادامه ی تحصیل ندارم

فال

من عاقبت ازاینجا خواهم رفت!

پروانه ای که با شب می رفت

این فال را برای دلم دید.

دیری است .

مثل ستاره ها چمدانم را

از شوق ماهیان و تنهائی خودم

پر کرده ام ، ولی

مهلت نمی دهند که مثل کبوتری

در شرم صبح پر بگشایم

با یک سبد ترانه و لبخند

خود را به کاروان برسانم .

اما ،

من عاقبت از اینجا خواهم رفت .

پروانه ای که با شب می رفت ،

این فال را برای دلم دید .

+۱۸

یارو تو قزوین بوده پولش افتاده بوده زمین....ولی دولا نمیشده برش داره ، یه پیرمرده میاد بهش میگه بالام جان را پولتو بر نمیداری...؟؟ یارو میگه: بابا اینجا قزوینه...خطرناکه...پیرمرده میگه: نه بابا این حرفا ماله قدیمه...اینجا عوض شده. یارو میگه راستی؟؟؟پیر مرده میگه: آره بابا

یارو تا دولا میشه پولشو برداره پیرمرد ..................یارو شاکی میشه میگه:مرتیکه عوضی مگه نگفتی اینجا عوض شده... این کارا ماله قدیمه؟؟؟؟ پیر مرد میگه: خوب بالام جان منم ماله قدیمم دیگ

+۱۸

رشت زلزله میاد، رشتیه میره بالای سر جنازه زنش ومیگه فقط دیوار روت نخوابیده بود که اونم خوابید