لحظه دیدار نزدیک است .....

دوستان عزیزم به قسمت معرفی کتاب توجه بفرمائید.

لحظه دیدار نزدیک است .....

دوستان عزیزم به قسمت معرفی کتاب توجه بفرمائید.

نامه سی و نهم نادر ابراهیمی

عزیز من!
امروز، باز، به دام گذشته ھا افتادم، و دیدم که ھیچ چیز، به راستی که ھیچ چیز از نخستین یازده فروردین ما
کاسته نشده، بلکه ھمه چیز ژرف تر و زیباتر شده است. زمان، تو را برای من بی رنگ و کھنه نکرده سھل است
به جست و جو و شناختِ دنیایی که ھرگز نمی شناختم وادار کرده است.
من تو را ھرگز ھمچون یک شیء ، بل چنان مجھول محبوبی دیدم که می بایست با رخنه به درون روح او از
غوغای غریب وجودش خبری با خود بیاورم.
زمان، زنان و شوھران خوب را برای ھم عتیقه می کند و بر ارزش و اعتبار :« به خاطر داری که روزگاری می گفتم
امروز، این نظر را پس می گیرم و می گویم: دوست داشتن، ھیچ گاه عتیقه نمی . « آنھا  برای ھم  می افزاید
شود. زنان و شوھران خوب ، ھر لحظه برای ھم تازه و تازه تر می شوند؛ و دوستی شان، و عشق شان، ابعاد
گسترده تری پیدا می کند.
ای عزیز!
می بینی که موھایم سفید می شود. می بینی که جوانی را از دست می دھم. می بینی که فرزندان ما چون
درختان معجزه قد می کشند، و می بینی که نزدیک ترین دوستان من  دوستان ما  راھی سفر به بیکرانه ھا
می شوند. تحت چنین شرایطی ست که ما بیشتر از ھمیشه به ھم نیازمند می شویم، و تکمیل کننده ی ھم
، تکیه گاه ھم، دادرس ھم، اعتراف نیوش ھم، محب ھم، راھنمای ھم، راه گشای ھم، ھمسفر ھم،
دردشناس ھم و غمگسار ھم. پس چگونه ممکن است این سیر تکامل  که در بسیاری از لحظه ھا با اندوھی
عمیق تؤام است  با کھنگی و بی رنگی قرین باشد؟
نه... این ممکن نیست، و اگر ممکن باشد ھم این امکان جز سقوط و تاریکی چیزی را در درون خود نمی پرورد و به بار نمی نشاند.
عزیز من!
امروز، باز، به دام گذشته ھا افتادم  که به حق ، چه اسارت گذرای شیرینی ست  و دیدم روح تو ، معنای تو، و
اندیشه ھای تو، برای من بسیار تازه تر از گذشته ھاست، و تازه تر نیز خواھد شد.
این سخن را به خاطر داشته باش: اگر چه درست است و منطقی که ما حق نداریم نسبت به ھم خشمگین
شویم؛ اما از آنجا که گھگاه، تحت شرایطی که به انسان تحمیل می شود، نگھداشت خشمی آنی و فورانی از
اختیار انسان بیرون است  و بدا به حال انسان  ھرگز نباید و حق نیست که لحظه ھای نادر خشم را ، لحظه
ھای قضاوت تلقی کنیم و آنچه در این لحظه ھای نفرین شده ی شرم آور بر زبان می آید معیار و مدرک قرار
بگیرد.
لحظه ھای خشم، لحظه ھای قضاوت نیست ، و انسان، بدون خشمی گھگاھی، انسان نیست، گر چه در
لحظه ھای خشم نیز.
اینک ای عزیز!
آرزو می کنم که در کنار تو فرصت آن را پیدا کنم که این کوه معایب و نقائص و ضعف ھای خود را از میان بردارم و
به چنان موجودی تبدیل شوم که به واقع مایه ی سربلندی تو باشد ، و بنویسند و بارھا بنویسند که او، در پناه
ھمسرش بود که توانست به چنان قله ھایی دست یابد. و اگر چنین نشد نیز ، باز، تو برای من ھمانی که گفته
ام: خوب و کامل کننده، پایگاه و تکیه گاه. یک سرود خوش از اعماق.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد