گریه تولد و مرگ آدمیرا نشانه گذاری میکند.گریستن نخستین واکنش نوزادی است که متولّد میشود و فردی که از دنیا میرود واکنش ماتمی را در بازماندگان بر میانگیزد که با گریه همراه است.
* چرایی و چگونگی گریستن همواره یکی از رازهای پیچیدۀ زندگی انسان بوده است . گریه در زندگی و رشد افراد عملکردهای متفاوتی دارد و در همراهی با موقعیت های گوناگون اجتماعی و شرایط احساسی متغیر و گاه متضاد به چشم میخورد. به ندرت پیش میآید که کسی از روی افسردگی و اندوه بخندد ولی گریستن در هنگام شادی و خوشحالی غیر معمول نیست .
* وقوع گریستن در طول رشد انسان از نوزادی تا بلوغ منعکس کنندۀ بسیاری از حالت های احساسی اوست . فرد به دلایل مختلفی مانند اندوه ، مصیبت ، خشم ، درد ، شادی و لذّت میگرید. از لحاظ پزشکی گریستن نشانه ای از رنج جسمانی و استرس محسوب میشود و به عبارت دیگر علامتی از تشویش فیزیولوژیک و فشار روحی است .
* میتوان گفت که گریستن درسه سطح متفاوت روی میدهد. درسطح اوّل شرایط فیزیولوژیک موجب گریه میشود. مانند گریۀ نوزاد یا صدمات فیزیکی به بزرگسالان . درسطح دوّم خلقیات ، احساسات و حالات عاطفی پا به میدان میگذارند . مثلاً نوجوانی که به غرورش برمیخورد و مناعت طبع او زیر سئوال میرود براثر ناکامیناشی از تحقیر گریه میکند. درسطح سوّم احساسات ژرف تر و متعالی تر درکارند. مانند گریستنی که درهنگام نیایش یادرک عمیق یک پدیده یا حالات عرفانی روی میدهد .
* درمتون مربوطه از گریۀ زیباشناختی یاد میشود که به تأثیر ناشی از درک آثار هنری والا نسبت داده میشود. البته همه افراد به این سطح نمیرسند زیرا نیل به این مرتبه مستلزم کسب آگاهی ژرف ترازخویشتن و جهان و روابط میان آنهاست .
* گریستن مجموعه ای از نمایه های رفتاری مانند اشک ریختن ، هق هق کردن و آه کشیدن است که توسط برخی مولفه های فیزیولوژیک و جسمانی همراهی میشود. گریه نیز مانند خنده به گونۀ انسان تعلق دارد. البته تحریک چشم در حیوانات نیز مانند انسان موجب ترشح اشک میشود ولی گریستنی که ناشی از تأثر احساسی باشد منحصر به انسان است و درسایر گونه های جانوری دیده نمیشود.
* از لحاظ فیزیولوژیک ترشح اشک ها تحت کنترل دستگاه پاراسمپاتیک است و وظیفۀ محافظت از چشمان در برابر آلودگی ها وعفونت ها به عهدۀ اشک هاست . ترکیب بیولوژیک اشک شامل پروتئین ها ، آنزیم ها ، چربی ها و متابولیت ها ( فرآورده های نهایی ناشی از سوخت وساز ) و الکترولیت هاست . ترکیبات پروتئینی اشک های عاطفی با اشک ناشی از تحریک تفاوت دارند.
* درعین حال که با تسهیل بهبودی فرد نقشی تعادل آفرین ایفا میکند حالت برانگیختگی اجتنابی بالایی به وجود میآورد که موجب انگیزش رفتارهایی میشود که به گریستن خاتمه میدهند. به عبارت دیگر همراه گریه آمیزه ای از احساسات و حالات مثبت و منفی تجربه میشود.
* پژوهش های آزمایشگاهی اثرات فیزیکی گریستن را روشن کرده است . گریه با آهسته تر کردن تنفس اثرات آرام بخش دارد ولی تعریق و افزایش ضربان قلب همراه گریه مشابه تجارب ناخوشایند ناشی از استرس ، تهییج وبرانگیختگی است . امّا جالب است که اثرات منفی زود گذرند و تأثیرات جسمانی آرام کننده دیرپاتر هستند و بیشتر طول میکشند.
* درباب تأثیر گریه برخلق و خو و وضعیت عاطفی افراد نیز پژوهش هایی صورت گرفته است . "جملۀ گریه آدم را سبک میکند "در زبان فارسی زیاد شنیده میشود . مطالعه بر 3000 نفر درخارج از آزمایشگاه نشان داد که اکثریت این افراد پس از گریه بهبود خلق و خو و احوال خود را گزارش کردند. البته 3/1 هم چنین تجربه ای نداشتند . این پژوهش ها نشان میدهند که فواید گریستن بستگی به آن دارد که چه کسی میگرید و چرا میگرید و گریستن در چه زمان ، مکان و شرایطی رخ میدهد. علاوه برآن افرادی که از حمایت اجتماعی برخوردار بودند احتمال بهتر شدن آن ها پس از گریه بیشتر بود.
هدیه ای برای مادر
چهار برادر ، خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و آدمهای موفقی شدند
چند سال بعد گرد هم آمدند ، و با هم شامی داشتند و در مورد هدایائی که برای مادر خود
که دور از آنها در شهر دیگری زندگی میکرد ،میفرستادند ، صحبت کردند .
اولی گفت : من خانه بزرگی برای مادرم ساختم دومی گفت : من یک سالن سینمای یکصدهزار دلاری در خانه ساختم
سومی گفت : من ماشین مرسدسی با راننده تهیه کردم که مادرم به سفر برود
چهارمی گفت : همه شما میدونید که مادر ، چه قدر خواندن کتاب مقدس را دوست داشت و میدانید که هیچوقت نمی تواند بخواند ، چون چشمانش خوب نمی بیند . من راهبی را دیدم که به من گفت : یک طوطی هست که می تواند تمام کتاب مقدس را از حفظ بخواند. این طوطی با کمک بیست راهب و در طول دوازده سال ، آنرا یاد گرفته است ، من تعهد کردم برای این طوطی به مدت بیست سال ، هر سال صد هزار دلار به کلیسا بپردازم . مادر فقط باید اسم فصل ها و آیه ها را بگوید تا طوطی از حفظ برایش بخواند .
برادران دیگر تحت تاثیر قرار گرفتند
پس از تعطیلات ، مادر یادداشت تشکری فرستاد او نوشت : میلتون عزیز ،خانه ای که برایم ساختی خیلی بزرگ است ، من فقط
در یک اطاق زندگی میکنم ولی مجبورم تمام خانه را تمیز کنم ، بهر حال ممنونم
مایک عزیز ، تو برای من سینمای گرانقیمت با صدای دالبی ساختی که گنجایش پنجاه نفر دارد ، ولی من همه دوستها و همچنین شنوائی ام را از دست دادم و تقریبا ً ناشنوا هستم .هیچ وقت از آن استفاده نمیکنم ، ولی از این کارت ممنونم
ماروین عزیز : من خیلی پیرم که به سفر بروم ، من در خانه میمانم ، مغازه بقالی ام را دارم ، پس هیچوقت از مرسدس استفاده نمیکنم . ولی فکرت خوب بود ازت ممنونم
ملوین عزیزترینم : تو تنها پسری هستی که با فکر کوچکت ، با دادن آن هدیه ، مرا خوشحال کردی کباب طوطی خیلی خوش مزه بود ! ازت خیلی ممنونم
عزیز من!
دیروز به دلیلی چه بسا برحق، از من رنجیده بودی. دیشب که در باب فروش چیزی برای دادن اجاره ی خانه، با
مھرمندی آغاز سخن کردی، ناگھان دلم دریچه ای گشوده شد و شادی بی حسابی به قلبم ریخت؛ چرا که
دیدم، ما، رنجیدگی ھای حاصل از روزگار را ، چون موج ھای غران بی تاب، چه خوب از سر می گذرانیم و باز بالا
می پریم و بالاتر، و فریاد می کشیم:
الا ای موج ذیگر! بیا بیتاب بگذر!
...
راستش ، من گاھی فکر می کنم این کاری عظیم و بسیار عظیم بوده است که ما، در طول بیست سال زندگی
مشترک سرشار از دشواری و ناھمواری، ھرگز به ھیچ صورت و بھانه، آشکار و پنھان، ھیچگونه قھری نداشته
ایم؛ اما بعد می بینم که سالیان سال است این کار، جمیع دشواری ھای خود را از دست داده است و به
طبیعتی بسیار ساده تبدیل شده - چنان که امروز ، حتی تصور چنین حادثه ی مضحکی نیز، تا حد زیادی می
تواند خجالت آور باشد.
من گمان می کنم ھمه ی صعوبت و سنگینی مسأله ، بستگی به پیمان ھای صمیمانه ی روزھای اول و
نگھداشت آن پیمانھا در ھمان یکی دو سال نخستین داشته باشد.
وقتی حریمی ساختیم، به ضرورت و مدلّل ، و آن را پذیرفتیم، شکستن این حریم، بسیار دشوارتر از پاس داشتن
و بر پا نگه داشتن آن است. ویران کردن یک دیوار سنگی استوار، مسلما
مشکل تر از باقی گذاشتن آن است.
سخن می گویند و ناتوانی در برابر این لحظه ھا. « لحظه ھای فورانی خشم » دیده ام زنان و مردانی را که از
من، چنین چیزی را ، در حد شکستن حریم حرمت یک زندگی، باور نمی کنم، و ھرگز نخواھم کرد.
خشم! آری؛ اما آیا تو می پذیری که من، به ھنگام خشم، ناگھان، به یکگی از زبانھایی که نمی دانم و مطلقا نشنیده ام، سخن بگویم؟
خشم آنی نیز در محدوده ی ممکنات حرکت می کند - و به ھمین دلیل است که من، ھمیشه گفته ام :ما، قھر
را، در زندگی کوچک خود، به ناممکن تبدیل کرده ایم؛ به زبانی که یاد نگرفتیم تا بتوانیم به کار ببریم.
قھر زبانِ استیصال است.
قھر، پرتاب کدورتھاست به ورطه ی سکوت موقت؛ و این کاری ست که به کدورت، ضخامتی آزاردھنده می دھد.
قھر، دو قفله کردن دری ست که به اجبار، زمانی بعد، باید گشوده شود، و ھر چه تعداد قفل ھا بیشتر باشد و
چفت و بست ھا محکمتر، در، ناگزیر، با خشونت بیشتر گشوده خواھد شد.
و راستی که چه خاصیت؟
من و تو، شاید از ھمان آغاز دانستیم که سخن گفتن مداوم - و حتی دردمندانه - در باب یک مشکل، کاری است
به مراتب انسانی تر از سکوت درباره ی آن.
به یادت ھست که زمانی، زنیف در مقابل استدلال ھای من و تو می گفت: قھر، برای من ، شکستن حرمت
زندگی مشترک نیست؛ بلکه، برعکس، بند زدن حرمتی ست که به وسیله ی زبان سرشار از بی رحمی و بی
حرمتی شوھرم شکسته می شود یا ترک بر می دارد.
این حرف، قبول کنیم که در مواردی می تواند درست باشد.
زبان، بسیار پیش می آید که به یک زندگی خوب، خیانت کند و بی شمار ھم کرده است.
اما آیا قھر، تاکنون توانسته ریشه ھای این خیانت را بسوزاند و خاکستر کند؟نه... به اعتقاد من، آن کس که
ھمسر خود را مورد تھاجم و بی حرمتی قرار می دھد، در لحظه ھای دردناک ھجوم، انسانی ست ذلیل و
ضعیف و زبون. در این حال ، آنچه مجاز نیست سکوت است و گذشتن، و آنچه حق است، آرام آرام، به پای میز
گفت وگوی عاقلانه و عاطفی کشاندن مھاجم است، و شرمنده کردن او و نجات دادنش از چنگ بیماری عمیق و
کھنه ی بدزبانی - که مرده ریگ محیط کودکی و نوجوانی اوست.
من و تو ، می دانم که ھرگز به آن لحظه ی غم انگیز نخواھیم رسید، که قھر، به عنوان یک راه حل، پا به کوچه
ی خلوت زندگی مان بگذارد و با عربده ی سکوت ، گوش روحمان را بیازارد...
نه... انکار نمی توان کردکه این واقعا سعادتی ست که ما ھیچگاه، در طول تمامی سالھای زندگی مشترکمان ،
نیاز به استفاده از حربه ی درماندگان را احساس نکرده ایم؛ و یا با پیمانی پایدار ، این نیاز کاذب را به نابودی
کشانده ایم...
می توان حقیقتی را دوست نداشت، اما نمی توان منکر آن شد
آسایش زمان نمی شناسد، هر وقت خسته شدی بیاسای