لحظه دیدار نزدیک است .....

دوستان عزیزم به قسمت معرفی کتاب توجه بفرمائید.

لحظه دیدار نزدیک است .....

دوستان عزیزم به قسمت معرفی کتاب توجه بفرمائید.

نامه چهاردهم نادر ابراهیمی

عزیز من!
باور کن که ھیچ چیز به قدر صدای خنده ی آرام و شادمانه ی تو، بر قدرت کارکردن و سرسختانه کار کردن من
نمی افزاید، و ھیچ چیز ھمچون افسردگی و در خود فروریختگی تو مرا تحلیل نمی برد، ضعیف نمی کند، و از پا
نمی اندازد.
من است که می خواھد به قیمت نشاط « من » البته من بسیار خجلت زده خواھم شد اگر تصور کنی که این
صنعتی و کاذب تو، بر قدرت کار خود بیفزاید، و مردسالارانه - ھمچون بسیاری از مردان بیمار خودپرستی ھا -
حتی شادی تو را به خاطر خویش بخواھد .نه... ھرگز چنین تصوری نخواھی داشت. راھی که تا اینجا ، در کنار
ھم، آمده ایم، خیلی چیزھا را یقیناً بر من و تو معلوم کرده است. اما این نیز، ناگزیر، معلوم است که برای تو -
مثل من - انگیزه ای جدی تر و قوی تر از کاری که می کنم - نوشتن و باز ھم نوشتن - وجود ندارد ، و دعوت از تو
در راه رد غم، با چنین مستمسکی ، البته دعوتی ست موجه؛ مگر آنکه تو این انگیزه را نپذیری...
پس باز می گویم: این بزرگترین و پردوام ترین خواھش من از توست: مگذار غم، سراسر سرزمین روحت را به
تصرف خویش در آورد و جای کوچکی برای من مگذارد. من به شادی محتاجم، و به شادی تو، بی شک بیش از
شادمانی خودم. حتی اگر این سخن قدری طعم تلخ خودخواھی دارد، این مقدار تلخی را ، در چنین زمانه ای
ببخش - بانوی من، بانوی بخشنده ی من!
به خدایم قسم که می دانم چه دلایل استواری برای افسرده بودن وجود دارد؛ اما این را نیز به خدایم قسم می
دانم که زندگی، در روزگار ما، در افتادنی ست خیره سرانه و لجوجانه با دلایل استواری که غم در رکاب خود دارد.
غم بسیار مدلّل، دشمن تا بن دندان مسلح ماست.
اگر به خاطر تزکیه ی روح ، قدری غمگین باید بود - که البته باید بود - ضرورت است که چنین غمی ، انتخاب
شده باشد نه تحمیل شده.
غصه منطق خود را دارد. نه؟ علیه منطق غصه حتی اگر منطقی ترین منطق ھاست، آستین ھایت را بالا بزن!
غم، محصول نوع روابطی ست که در جامعه ی شھری ما و در جھان ما وجود دارد. نه؟ علیه محصول، علیه
طبیعت، و علیه ھر چیز که غم را سلطه گرانه و مستبدانه به پیش می راند، بر پا باش!
زمانی که اندوه به عنوان یک مھاجم بدقصد سخت جان می آید نه یک شاعر تلطیف کننده ی روان، حق است
که چنین مھاجمی را به رگبار خنده ببندی... 

 

عزیز من !
قایق کوچک دل به دست دریای پھناور اندوه مسپار! لااقل بادبانی بر افراز! پارویی بزن، و بر خلاف جھت باد،
تقلایی کن!
سخت ترین توفان، مھمان دریاست نه صاحبخانه ی آن.
توفان را بگذران
و بدان که تن سپاری تو به افسردگی ، به زیان بچه ھای ماست
و به زیان ھمه ی بچه ھای دنیا.
آخر آنھا شادی صادقانه را باید ببینند تا بشناسند...

نامه سیزدهم نادر ابراهیمی

عزیز من!
زندگی مشترک را نمی توان یک بار به خطر انداخت، و باز انتظار داشت که شکل و محتوایی ھمچون روزگاران
قبل از خطر داشته باشد.
چیزی ، قطعاً خراب خواھد شد
چیزی فرو خواھد ریخت
چیزی دگرگون خواھد شد
چیزی - به عظمت حرمت - که بازسازی و ترمیم آن بسی دشوارتر از ساختن چیزی تازه است...
کاسه ی بلور را نمی توان یک بار از دست رھا کرد، بر زمین انداخت، لگدمال کرد، و باز انتظار داشت که ھمان
کاسه ی بلورین روز اول باشد.
من، ممنون آنم که تو، ھرگز، در سخت ترین شرایط و دشوارترین مسیر، این کاسه ی نازک تن زودشکن بلورین
را از دستھای خویش جدا نکردی...

تست

اعتقاد ات تبتی ها به شناخت درون بسیار جالب است تا جایی که اگر کسی زمان تولد خود را بدقت حتی به ساعت و ثانیه بداند تسلسل روح وی را در کالبد ها ی گذشته و آینده تشخیص خواهند داد.

این؛یکی از آزمونهای دلای لاما( از کاهنان برجسته آنهاست ) است برای این آزمون زمان بگذارید

از آن لذت خواهید برد

 دلای لاما توصیه میکند که آن را بخوانید چرا که برایتان مفید است

فقط 4 سوال

پاسخها روشنگر خواهند بود

صادق باشید و پاسخها را پیشتر از جواب دادن نبینید

ذهن همانند چتر میماند وقتی خوب کار میکند که کاملا باز شود

تقلب نکنید

 

آزمون خود شناسی

 

قبل از آغاز آزمون

یک آرزو کنید

بترتیب به سوالات جواب دهید

فقط 4 سوال پرسیده خواهد شد و اگر قبل از پاسخ ؛جوابها را ببینید آزمون بخوبی شما را هدایت نخواهد کرد

به آرامی پیش بروید و حوصله بخرج دهید

یک قلم و کاغذ آماده کنید

در انتها به پاسخهای داده شده نیاز خواهید داشت.این یک پرسشنامه صادقانه است که به شما چیزهایی درباره واقعیت درونتان خواهد گفت.

به هر سوال فقط یک پاسخ بدهید

اولین چیزی که به ذهنتان خطور میکند بهترین است

به یاد داشته باشید هیچ کس غیر از خودتان نباید پاسخها و نتایج را ببیند.

سوال اول

حیوانات زیر را بترتیب دلخواه مرتب کنید

گاو، پلنگ، گوسفند ، اسب ، خوک

سوال دوم

درمورد هرکدام کلمه ایی بنویسید که آنرا تشریح کند

سگ ، گربه، موش ، قهوه ، دریا

 

سوال سوم

درباره کسی فکر کنید که برایتان مهم است و شما را میشناسد.و میتوانید او را به رنگی اختصاص دهید.پاسخ خود را دوبار تکرار نکنید .

هر رنگ را فقط به یک نفر اختصاص دهید

زرد ، پرتقالی ،قرمز ، سفید ، سبز

سوال چهارم

یک عدد بنویسید  (از 0 تا 20)

روزهفته مورد علاقه خود را بنویسید

در انتها

مطمئن هستید این پاسخها صحیح هستند باز هم مرور کنید تا مطمئن شوید

 

...

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.  

قبل از خواندن جوابها آرزوی خود را تکرار کنید

پاسخ ها

1

 گاو: پیشرواست

پلنگ : غرور و افتخار است

گوسفند : عشق است

اسب : خانواده است

خوک : پول است

2

توصیف شما از سگ شخصیت شماست

توصیف گربه همان توصیف شریک شماست

موش توصیف دشمن شماست

قهوه نگاه شما به میل جنسی است

دریا زندگی شخصی شما را نشان میدهد

 

 

زرد: کسی که هرگز فراموش نمیکنید

نارنجی: کسی که شما او را دوست واقعی میدانید

قرمز: کسی که شما او را واقعا دوست دارید

سفید : روح دوم شما

سبز :کسی که در لحظات حساس زندگی او را بخاطر خواهید داشت

 

4

   0-4 : زندگی شما بتدریج و آرای رشد خواهد کرد

    5-9 : زندگی شما برابر علاقه شما رشد خواهد کرد

   10-14:شما تا 3 هفته دیگر 5 واقعه غیر منتظره خواهید داشت

    15به بالا زندگی شما با سرعت بسیاری رشد خواهد کرد و آرزوی شما محقق خواهد شد

 

باید به تعداد عددی که آرزو کرده اید این پیام را برای افراد بفرستید. و آرزوی شما در پایان روزی که دوست داشتید برآورده میشود

این آنچیزی است که دلای لاما میگفت هزاران سال در لحظه ایی

برای رسیدن به مفهوم جمله بالا بخوان و بیاندیش

آنها معتقدند دلای لاما راست گوست و اگر کسی به این موضوع اعتقاد ندارد کافی است این پیام را به 5 نفر بدهد تا درستی آنرا درک کندچرا که بزودی برایش یک اتفاق جالب و شگفت انگیز رخ خواهد داد

تبتی ها عقیده دارند این پیام را نباید بدور انداخت.

 آنها عقیده دارند فرشته عجایب موسوم به مانترا از دستان دارنده این پیام  پس از 96 ساعت بیرون خواهد آمد و یک موقعیت شگفت انگیز خواهید داشت

نامه دوازدهم نادر ابراهیمی

بانوی بزرگوار من!
چرا قضاوتھای دیگران در باب رفتار، کردار، و گفتار ما، تو را تا این حد مضطرب و افسرده می کند؟
چرا دائماً نگرانی که مبادا از ما عملی سر بزند که داوری منفی دیگران را از پی بیاورد؟
که گھگاه این قدر تو را آسیمه سر و دلگیر می کنند ، چه کسانی ھستند؟ « دیگران » راستی این
آیا ایشان را به درستی می شناسی و به دادخواھی و سلامت روح ایشان ، ایمان داری؟
تو، عیب این است، که از دشنام کسانی می ترسی که نان از قِبَل تھدید و باج خواھی و ھرزه دھانی خویش
می خورند - و سیه روزگارانند، به ناگزیر...
عجیب است که تو دلت می خواھد نه فقط روشنفکران و مردم عادی، بل شبه روشنفکران و شبه آدمھا نیز ما و
زندگی ما را تحسین کنند و بر آن ھیچ زخم و ضربه ای نزنند...
تو دلت می خواھد که حتی مخالفان راه و نگاه و اندیشه و آرمان ما نیز ما را خالصانه بستایند و دوست بدارند...
این ممکن نیست، نیست، نیست عزیز من؛ این - ممکن - نیست. در شرایطی که امکان وصول به قضاوتی
عادلانه برای ھمه کس وجود ندارد ، این مطلقاً مھم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت می کنند؛ بلکه مھم
این است که ما ، در خلوتی سرشار از صداقت، و در نھایت قلب مان، خویشتن را چگونه داوری می کنیم...
عزیز من!
بیا به جای آنکه یک خبر کوتاه در یک روزنامه ی امروز ھست و فردا نیست، این گونه بر آشفته ات کند، بیمناک و
بر آشفته از آن باش که ما، نزد خویشتن خویش، از عملی، حرفی، و حرکتی، مختصری خجل باشیم. این را
پیش از ما بسیار گفته اند ، باور کن:
ھر کس که کاری می کند، ھر قدر ھم کوچک، در معرض خشم کسانی ست که کاری نمی کنند.
ھر کس که چیزی را می سازد - حتی لانه ی فرو ریخته ی یک جفت قمری را - منفور ھمه ی کسانی ست که
اھل ساختن نیستند.
و ھر کس که چیزی را تغییر می دھد - فقط به قدر جابه جا کردن یک گلدان، که گیاه درون آن، ممکن است در
سایه بپوسد و بمیرد - باید در انتظار سنگباران ھمه ی کسانی باشد که عاشق توقف اند و ایستایی و سکون.
...و بیش از اینھا، انسان، حتی اگر حضور داشته باشد، و بر این حضور ، مصرّ باشد، ناگزیر، تیر تنگ نظری ھای
کسانی که عدم حضور خود را احساس می کنند، و تربیت، ایشان را اسیر رذالت ساخته، به او می خورد...
از قدیم گفته اند ، و خوب ھم، که: عظیم ترین دروازه ھای اَبر شھر ھای جھان را می توان بست ؛ اما دھان
حقیر آن موجودی را که نتوانسته نیروھایش را در راستای تولید مفید یا در خدمت به ملت، میھن، فرھنگ،
جامعه، و آرمان به کار گیرد، حتی برای لحظه ای نمی توان بست.
آیا می دانی با ساز ھمگان رقصیدن، و آنگونه پای کوبیدن و گل افشاندن که ھمگان را خوش آید و تحسین
ھمگان را بر انگیزد، از ما چه خواھد ساخت؟ عمیقاً یک دلقک؛ یک دلقک درباری دردمند دل آزرده، که بر دار رفتار
خویشتن آونگ است - تا آخرین لحظه ھای حیات.
عزیز من!
یادت باشد، اضطراب تو، ھمه ی چیزی ست که تنگ نظران ، آرزومند آنند. آنھا چیزی جز این نمی خواھند که
ظل کینه و نفرت شان بر دیوار کوتاه کلبه ی روشن ما بیفتد و رنگ ھمه چیز را مختصری کدر کند.
رھایشان کن عزیز من، به خدا بسپارشان، و به طبیعت...
تو خوب می دانی که اضطراب و دل نگرانی ات چگونه لرزشی به زانوان من می اندازد، و چگونه مرا از درافتادن با
ھر آنچه که من و تو ، ھر دو نادرستش می دانیم ، باز می دارد.
بانوی من!
دمی به یاد آن دلاوران خط شکنی باش که در برابر خود، رو در روی خود، فقط چند قدم جلوتر ، بدکینه ترین
دشمنان را دارند. آیا آنھا حق است که از قضاوت دشمنان خود بترسند؟ 

 بگو:ما تا زمانی که می کوشیم خود را خالصانه و عادلانه قضاوت کنیم، از قضاوت دیگران نخواھیم ترسید و نخواهیم رنجید

اهورامزدا

سنگی که طاقت ضربه های تیشه را ندارد تندیس نخواهد شد اززخم تیشه خسته نشو که وجودت شایسته تندیس است .