لحظه دیدار نزدیک است .....

دوستان عزیزم به قسمت معرفی کتاب توجه بفرمائید.

لحظه دیدار نزدیک است .....

دوستان عزیزم به قسمت معرفی کتاب توجه بفرمائید.

نامه سی و چهارم نادر ابراهیمی

ھمسفر !
در این راه طولانی  که ما بی خبریم و چون باد می گذرد  بگذار خرده اختلاف ھایمان با ھم، باقی بماند.
خواھش می کنم!
مخواه که یکی شویم؛ مطلقاً یکی.
مخواه که ھر چه تو دوست داری ، من ھمان را، به ھمان شدت دوست داشته باشم و ھر چه من دوست دارم،
به ھمان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد .
مخواه که ھر دو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را، و یک شیوه نگاه کردن را.
مخواه که انتخاب مان یکی باشد، سلیقه مان یکی، و رؤیامان یکی.
ھمسفر بودن و ھم ھدف بودن، ابداً به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست. و شبیه شدن، دال بر کمال
نیست، بل دلیل توقف است.
بھتر از اختلاف باشد. نمی دانم؛ اما به ، « تفاوت » کلمه ی خوبی نباشد و مرا نگوید. شاید « اختلاف » شاید
ھر حال تک واژه مشکل ما را حل نمی کند.
پس بگذار این طور بگویم:
عزیزمن!
زندگی را تفاوت نظرھای ما می سازد و پیش می برد نه شباھت ھایمان، نه از میان رفتن و محو شدن یکی در
دیگری ؛ نه تسلیم بودن، مطیع بودن، امر بر شدن و دربست پذیرفتن.
حال نمی خواھم این مفھوم را انکار کنم ؛ اما .« عشق انحلال کامل فردیت است در جمع : « من زمانی گفته ام
اینجا سخن از عشق نیست، سخن از زندگی مشترک است، که خمیرمایه ی آن می تواند عشق باشد یا
دوست داشتن یا مھر و عطوفت یا ترکیبی از اینھا، و در ھر حال، حتی دو نفر که سخت و بی حساب عاشق
ھم اند، و عشق آنھا را به وحدتی عاطفی رسانده است ، واجب نیست که ھر دو، صدای کبک ، درخت نارون ،
حجاب برفی، قله ی علم کوه ، رنگ سرخ، بشقاب سفالی را دوست داشته باشتد  به یک اندازه ھم. اگر چنین
حالتی پیش بیاید  که البته نمی آید  باید گفت که یا عاشق، زائد است یا معشوق. یکی کافی ست. عشق، از
خودخواھی ھا و خود پرستی ھا گذشتن است؛ اما این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.
است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری. » حضور » من از عشق زمینی حرف می زنم که ارزش آن در
عزیز من!
اگر زاویه ی دید مان، نسبت به چیزی، یکی نیست، بگذار یکی نباشد. بگذار فرق داشته باشیم. بگذار، در عین
وحدت، مستقل باشیم. بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم. بخواه که ھمدیگر را کامل کنیم نه ناپدید.
تو نباید سایه ی کمرنگ من باشی
من نباید سایه ی کمرنگ تو باشم
نیز گفته ام. « دوستی » این سخنی ست که در باب
بگذار صبورانه و مھرمندانه در باب ھر چیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم؛ اما نخواھیم که بحث ، ما را به
نقطه ی مطلقاً واحدی برساند.
بحث باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل.
چه خاصیت که من، با ھمه ی تفردم ، نباشم، و تو باشی، یا به عکس، تو با ھمه ی تفردت نباشی و ھمه من
باشم؟
اینجا سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست، سخن از ذره ذره ی واقعیت ھا و حقیقت ھای
عینی و جاری زندگی ست.
من کامو را بر سارتر ترجیح می دھم ، عود را به جملگی سازھا.کوه را به دریا، دالی را به پیکاسو. شاملو را، حتی به نیما.
تو اما ساعدی را دوست تر داری و بالزاک را.
پیانو وسنتور را به عود ترجیح می دھی.
نه دالی را طالبی نه پیکاسو را. ون گوک را به ھر دو ترجیح می دھی.
شاملو را دوست داری، اما ھرگز نه به قدر سھراب سپھری.
دریا را دوست داری اما نه دریایی را که باید حسرت زده به آن نگریست...
بیا درباره ی ھمه ی اینھا به گفت و گو بنشینیم!
بیا بحث کنیم!
بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم!
بیا کلنجار برویم!
اما سر انجام، نخواھیم که غلبه کنیم
و این غلبه منجر به آن شود که تو نیز چون من بیندیشی یا به عکس.
مختصری نزدیک شدن بھتر از غرق شدن است.
تفاھم، بھتر از تسلیم شدن است.
تا زمانی که تو ساعدی را ترجیح می دھی، و سھراب را، درست تا آن زمان، ساعدی و سھراب مرا به تفکر و
شناخت، به زنده بودن و حرکت کردن وادار می کنند. اگر تو، ھمه من شوی، من و تو سھراب را کشته ایم ، و
ساعدی را، و بسیاری را...
عزیز من!
بیا، حتی، اختلاف ھای اساسی و اصولی مان را، در بسیاری زمینه ھا، تا آنجا که حس می کنیم دوگانگی شور
و حال و زندگی می بخشد، نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم.
من وتو ، تو و من، حق داریم در برابر ھم قد علم کنیم.
و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید ھمدیگر را نپذیریم
بی آن که قصد تحقیر ھم را داشته باشیم.
گمان می کنم این از جمله آخرین حقوقی ست که در جھان کنونی برای انسان ھا باقی مانده است: این حق
که در خانه ی خود، در اتاق خود، و در خلوت خود، در باب بسیاری از مسائل، منجمله سیاست و آرمان ھای
سیاسی، اختلاف نظر داشته باشد.
عزیز من !
می سازند که بتوانند کمبود ھای « جمع کامل » یک « تنھا » دو نیمه، زمانی به راستی یکی می شوند و از دو
ھم را جبران کنند، نه آنکه عین مطلق ھم شوند، چیزی بر ھم مضاف نکنند و مسائل خاص و تازه ای را پیش
نکشند...
پس ، بانو!
بیا تصمیم بگیریم که ھرگز عین ھم نشویم.
بیا تصمیم بگیریم که حرکات مان، رفتارمان ، حرف زدن مان، و سلیقه مان، کاملاً یکی نشود...
و فرصت بدھیم که خرده اختلاف ھا، و حتی اختلاف ھای اساسی مان، باقی بماند.
و ھرگز، اختلاف نظر را وسیله تھاجم قرار ندھیم...
عزیز من! بیا متفاوت باشیم!

نظرات 1 + ارسال نظر
masoud پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:24 ب.ظ http://www.clip90.blogfa.com

سلام
وبلاگتون عالیه (مخصوصا مطالبت)
دانلود رایگان جدیدترین و جذاب ترین فیلمها و عکسهای سیاسی - آموزشی - مذهبی - طنز و... به همراه سرگرمی
همه و همه در
www.clip90.blogfa.com
www.clip90.tk
در ضمن این وبلاگ هر روز بروز رسانی میشه و میتونید جدیدترین کلیپها و عکسها رو دانلود کنید.
اگر از این وبلاگ بازدید کردید حتما نظرات با ارزشتون رو ثبت کنید

موفق باشید
همچنین میتوانید بر روی بنر مسابقه وبلاگ برتر ماه در این وبلاگ کلیک کنید و در این مسابقه شرکت کنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد