لحظه دیدار نزدیک است .....

دوستان عزیزم به قسمت معرفی کتاب توجه بفرمائید.

لحظه دیدار نزدیک است .....

دوستان عزیزم به قسمت معرفی کتاب توجه بفرمائید.

لاروشفوکولد

انسان هیچ وقت بیش تر از آن موقع خود را گول نمیزند که خیال میکند دیگران را فریب داده است .

عاشق و معشوق

وصال و فراق و.......

کلمه های نامـانوسی اند! نه ؟!
هر روز آدم به یه چیزی دل می بنده ، هر روز معشوقی و عطش و آهی و اشک فراقی! چرا این دل ما سیری پذیر نیست ؟
جالب اینکه تا به وصال معشوق می رسیم همه چیز مزه خودش رو از دست می ده؛ درست لب چشمه می بینیم که همش سراب بوده چراکه دیگه نه اشتیاقی نه عطشی نه ...؟! حالا چه این معشوق ها  پست و مقام باشند و چه صنمی انسان نشان.
باید درمعیار سنجش عشقمون شک کنیم یا معشوق ها، معشوق نیستند ؟ که عشق اگه عشق باشه باید روز به روز تازه تر بشه و  عاشق رو در بحری دیگر از والگی  و شیدایی غرقه کنه.
« « انسان همیشه طالب آن چیزی هست که ندارد .... وقتی همان چیز را دارا شد برایش دلزدگی پیدا می شود؛ چرا؟!
این مسیله یک امر غیر طبیعی بنظر می رسد اما آنهایی که دقیق تر در این مسیله فکر کرده اند آن را حل نموده اند. گفته اند: انسان آنچنان موجودی است که نمی تواند عاشق محدود باشد نمیتواند عاشق شی فانی باشد؛ انسان عاشق کمال مطلق است و عاشق هیچ چیز دیگر نیست؛ یعنی عاشق ذات حق است ؛ عاشق خداست. همان کسی هم که منکر خداست، عاشق خداست. حتی منکرین خدا که به خدا فحش می دهند نمی دانند که در عمق فطرت خود، عاشق کمال مطلقند و راه را گم کرده اند، معشوق را گم کرده اند.
مثلا مجنون خیال می کند که عاشق لیلی ست؛ او از عمق فطرت و وجدان خود بی خبر است.
درد انسان، آن درد خدایی ست که اگر پرده های اشتباه از جلو چشمش کنار رود و معشوق خود را پیدا کند به صورت همان عبادت های عاشقانه ای در می آید که در علی (ع) سراغ داریم.
قران نمی گوید نباید به دنبال اینها (رفاه و مقام و ثروت و...) رفت بلکه باید تحصیل کرد اما اگر خیال کنید اینها مایه آسایش و آرامش است... اشتباه می کنید منحصرا با یاد خدا ست که دل ها آرامش می گیرد.» » (انسان کامل : استاد شهید مطهری)

فردریش نیچه

خیر و نباید همگانی باشد وگرنه دیگر خیر نیست زیرا چیزهای همگانی ارزشی ندارند .

بارتول

آداب خوب و اخلاق ، دوستان قسم خورده اند و بزودی با یکدیگر متحد می شوند .

اگر کوسه ها آدم بودند.............

دختر کوچولوی صاحبخانه از آقای "کی " پرسید:

اگر کوسه ها آدم بودند با ماهی های کوچولو مهربانتر میشدند؟

آقای کی گفت:البته !اگر کوسه ها آدم بودند

توی دریا برای ماهی هاجعبه های محکمی میساختند

همه جور خوراکی توی آن می گذاشتند

مواظب بودند که همیشه پر آب باشد

هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند

برای آنکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد

گاه گاه مهمانی های بزرگ بر پا میکردند

چون که

گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است

برای ماهی ها مدرسه می ساختند

وبه آنها یاد می دادند که چه جوری به طرف دهان کوسه شنا کنند

درس اصلی ماهی ها اخلاق بود

به آنها می قبولاندند که زیبا ترین و باشکوه ترین کار برای یک ماهی این است

که خودش را در نهایت خوشوقتی تقدیم یک کوسه کند

به ماهی کوچولو یاد می دادند که چطور به کوسه ها معتقد باشند

وچه جوری خود را برای یک آینده زیبا مهیا کنند

آینده یی که فقط از راه اطاعت به دست میایید

اگر کوسه ها آدم بودند

در قلمروشا ن البته هنر هم وجود داشت

از دندان کوسه تصاویر زیبا ورنگارنگی می کشیدند

ته دریا نمایشنامه یی روی صحنه می آوردند که در آن ماهی کوچولو های قهرمان

شاد وشنگول به دهان کوسه ها شیرجه میرفتند

همراه نمایش آهنگهای محسور کننده یی هم می نواختند که بی اختیار

ماهیهای کوچولو را به طرف دهان کوسه ها می کشاند

در آنجا بی تردید مذهبی هم وجود داشت

که به ماهیها می آموخت

"زندگی واقعی در شکم کوسه ها اغاز میشود"