اگر دست های ما بلرزد و یا قلب ناتوان شود ، جز فاجعه چیزی نصیب ما نخواهد شد.
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا!
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف،
بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد ، و در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند
و "در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند"...
مگر از زندگی چه میخواهید،
که در خدایی خدا یافت نمیشود، که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود، که به نفرت پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود، که به خلاف پناه میبرید؟
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار...
و بپرهیزید از ناجوانمردیها ، ناراستیها ، نامردمیها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند ، چگونه بر سفرهی شما ، با کاسهای خوراک و تکهای نان
مینشیند و
و زبانهایتان را از هر گفتار ِناپاک،
*من اشخاص زنده را آنانی می دانم که مبارزه می کنند. بی مبارزه زندگی مرگ است .
بهترین چیزها زمانی رخ می دهد که انتظارش را نداری.
خداوند بینهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک میشود
و به قدر نیاز تو فرود میآید، و به قدر آرزوی تو گسترده میشود،
و به قدر ایمان تو کارگشا میشود،
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود،
و به قدر دل امیدواران گرم میشود...
پــدر میشود یتیمان را و مادر.
برادر میشود محتاجان برادری را.
همسر میشود بی همسر ماندگان را.
طفل میشود عقیمان را. امید میشود ناامیدان را.
راه میشود گمگشتگان را. نور میشود در تاریکی ماندگان را.
شمشیر میشود رزمندگان را.
عصا میشود پیران را.
عشق میشود محتاجانِ به عشق را...