لحظه دیدار نزدیک است .....

دوستان عزیزم به قسمت معرفی کتاب توجه بفرمائید.

لحظه دیدار نزدیک است .....

دوستان عزیزم به قسمت معرفی کتاب توجه بفرمائید.

ژان ژاک روسو

آسایش زمان نمی شناسد، هر وقت خسته شدی بیاسای.

دیکنز

هرقدرمی توانی شاد زندگی کن وهرگز فکر بیهوده به مغزراه مده چون سلامتیت به خطر می افتد

فروغ فرخزاد

تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
ز پشت میله های سرد تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش اید
و من ناگه گشایم پر به سویت
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خاموش پر بگیرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم
در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست
ز پشت میله ها هر صبح روشن
نگاه کودکی خندد به رویم
چو من سر می کنم آواز شادی
لبش با بوسه می آید به سویم
اگر ای آسمان خواهم که یک روز
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم کودک گریان چه گویم
ز من بگذر که من مرغی اسیرم
من آن شمعم که با سوز دل خویش
فروزان می کنم ویرانه ای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان می کنم کاشانه ای را

مارگوت بیکل

برای تو وخویش چشمانی آرزو می کنم / که چراغها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند /گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود / برای تو و خویش روحی / که این همه را در خود گیرد و بپذیرد/و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد / و بگذارد از آن چیز ها که در بندمان کشیده است سخن بگوییم

رویا

آن که با اطمینان رویاهایش را دنبال می کند

و می کوشد تا بدانگونه که در خیال زندگی کرده است

روزگار بگذراند

به توفیقی دور از انتظار دست خواهد یافت

اگر قصری در آسمان بنا نهاده ای

بدان که تلاش تو عبث نبوده است

قصر تو بدرستی و درجای خود بنا شده

اینک پایه ها و ستونهایش را استوار گردان