لحظه دیدار نزدیک است .....

دوستان عزیزم به قسمت معرفی کتاب توجه بفرمائید.

لحظه دیدار نزدیک است .....

دوستان عزیزم به قسمت معرفی کتاب توجه بفرمائید.

جک

ترکه  داشت واسه دوستش تعریف میکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم گرفت منو و خورد

دوستش میگه: آخه چطوری میشه؟ تو که الان زنده ای و داری زندگی می کنی!!

ترکه میگه: ای بابا، چه زندگی؟ تو هم به این میگی زندگی!؟

 

جک



لره نشسته بوده میگفته میخواستم درس بخونم   

نذاشتی میخواستم برم سربازی نذاشتی میخواستم کار کنم نذاشتی  

 

یکی میاد میگه با کی حرف میزنی اینجا که کسی نیست ؟ 

 

 

 میگه با کون  گشادم !!!!!!!!

حک

زن ترکه به ترکه میگه: شوهر همسایه هر روز صبح که میخواد بره سر کار زنش رو میبوسه! تو چرا این کار رو نمی کنی؟ ترکه  میگه: آخه من که زنه رو خوب نمی شناسم

جک

دوست دختر ترکه بهش می گه یه حرفی بزن تا قلبم وایسه، غضنفر بعد از کمی فکر می گه: “داداشت پشت سرته!”

جک

یه زن لخت سوار تاکسى اصفهانیه میشه، اصفهانیه همش نگاش میکرد،
زنه میگه چیه زنه لخت ندیدى؟راننده میگه:دیدم،ولى کرایه منو کجاتون گذاشتین