وقتی انشـتین به دا نشـگاه پرینسـتون آمد روزی رئیس دانشآگاه او را به دفترش خواست و گفت:
ــ اقای پروفسـر امروز می خاسـتم درباره حقوق ماهانه با شـما صحبت کنم لطفا بفرمایید ماه چقدر ماهانه بشـما در نظر بگیریم؟
اینشتین چند لحظه تأمل کرد و گفت:
ــ من و زنم با ماهی هشـتاد و پنج دلار امورات مان میگذرد
رئیس دانشـگاه با تعجب پذیرفت
روز بعد زن انشـتین هراسـان به دفتر او مراجعه کرد و خواسـتار دیدار وی شـد. رئیس او را پذیرفت و زن اسـتاد با پریشـان حالی گفت:
ــ آقای رئیس ما فقط ماهی دوویسـت و پنجاه دلار کرایه خانه می پردازیم.
ــ اما خانم عزیز شـوهر تان خودش این مبلغ را پیشـنهاد کرد.
زن سـری با تاسـف تکان داد و گفت:
ــ آقا ... این شـوهر بدبخت من اصلاً حسـاب سـرش نمی شـود. جمع و تفریق بلد نیسـت. صورت خرج خانه را من مینویسـم و جمع و تفریق میکنم تازه این در صورتی اسـت که او گاهی از پول خورد های که من قایم کرده ام کش نرود و برای خودش آب نبات چوبی و شـکلات کشی نخرد