لحظه دیدار نزدیک است .....

دوستان عزیزم به قسمت معرفی کتاب توجه بفرمائید.

لحظه دیدار نزدیک است .....

دوستان عزیزم به قسمت معرفی کتاب توجه بفرمائید.

نامه پانزدهم نادر ابراهیمی

من!
دیروز عصر که دیدم رنجیده و بر افروخته درباره ی ارزشھای انقلاب با دوستی سخن می گویی ؛ اما رنجیدگی و
بر افروختگی را به بیان خود منتقل نمی کنی ، شلاقی و درد آور، زھر آلود و زخم زننده سخن نمی گویی، و
نمی کوشی که به دلیل به خشم آمدنت، او را به خشم بیاوری، احساس کردم که چه تفاوت عظیمی میان
شیوه ھای ما - تو و من - در ارسال پیام ھای شفاھی و طرح مسائل سیاسی و اجتماعی در مباحثات روزمره
وجود دارد.
در روزگار ما که بسیاری از مردان صاحب سواد و اکثر زنان به ھنگام ھنگام بحث، گرفتار عدم تعادل می شوند،
فریاد می کشند، دشنام می دھند، متل می گویند، تھمت می زنند، دروغ می بافند، شایعه می سازند، و
جملگی ارزشھای اخلاقی و انسانی، و حتی علل یک گفت و گوی سیاسی و اجتماعی را زیر پاھای ھیجان
زدگی غیر عادلانه ی خود له می کنند، و ھدفی برایشان نمی ماند جز مغلوب کردن و خرد کردن بی رحمانه و
لحظه ای حریف، چقدر خوب بود اگر زنانی با خلق و خوی اجتماعی آرام، وارد میدان سیاست می شدند و به
خاطر مسائلی که در آرامش و وقار مدافع آنھا ھستند، رسماً و جداً به مبارزه می پرداختند. چقدر خوب بود.
در زمانه ی ما - و شاید ھر زمانه ای پس از این - چه زیبا و پرشکوه است که زنان و دختران ما، معقول و
منطقی، نه ھیجان زده ، نا منصف و شایعه سازانه، در متن سیاست باشند: معتقدانه، نه مقلدانه؛ واقعی، نه
نمایشی؛ صمیمانه، نه متظاھرانه؛ و به خاطر آینده ی ھمه ی بچه ھا، نه به خاطر خود نمایی و به علت
خودخواھی.
باور کن بانوی من!
ما تا زمانی که یک نھضت سیاسی جدی و عظیم زنان با ایمان نداشته باشیم، نھضتی شریف و مؤ منانه -
محصول انتخاب و تفکر آزاد - گمان نمی برم که بتوانیم به درستی معتقداتمان و آرمان ھایمان را به درستی و به
تمامی ، حتی بشناسیم...
وقتی تو از مسائل سیاسی حرف می زنی، آنقدر متین و صبورانه، دیده ام که بد دھان ترین مخالفان نیز
شرمنده می شوند.
به یادم ھست که چندی پیش، سه شنبه ای بود که تو از این نبرد بزرگ تاریخی و مردان دلاوری که می جنگند
دفاع می کردی - آنقدر باوقار و خالصانه - که مخاطب تو، ناگھان خلع سلاح شد، و وامانده گفت: من منکر
شھامت، شجاعت و خلوص این بچه ھا که نیستم...من فقط می گویم...
بانوی من!
زمانی زیباتر و مناسب تر از این، برای ورود به میدان سیاست وجود ندارد. آستین ھایت را بالا بزن و با ھمان
قدرت بیانی که شاگردان کلاسھایت را به سکوت و احترام می کشانی ، از جانب بخشی از زنان دردمند جامعه
ی خود سخن بگو!
البته از نظر من، این ابداً مھم نیست که در کدام جبھه حضور داشته باشی؛ مھم حضور است و بس. و گمان
ھم نمی برم آن کس که خوب می جنگد بتواند در جبھه ی بد، خوب بجنگد.
قاعدتاً باید حقی وجود داشته باشد تا تو بتوانی به خاطر آن، تا پای جان، با قدرت و ایمان بجنگی...
بانو !
آیا وصیت نامه آلنی برای مارال را که در کتاب چھارم آمده خوانده ای؟ من اما اگر نتوانستم آلنی اوجایِ دلاور
باشم آرزومند آنم که تو ھمچون مارال در قلب یک جھاد سیاسی بزرگ، حضوری مؤ ثر داشته باشی .این حضور،
در سرنوشت فرزندان ما و فرزندانِ فرزندان ما اثری عمیق و تعیین کننده خواھد داشت... عصر ما عصری ست که عاشق ترین مردم، عاشقانه ترین آوازھایشان را در سنگر سیاست می خوانند...
عصر ما عصر زیبایی ست که بچه ھای ھنوز راه نیفتاده ی زبان باز نکرده، بر دوش و از دوش پدرانشان به جھان
خروشان سیاست نگاه می کنند، و از ھمانجاست که ناگزیر باید راه آینده شان را ببینند و انتخاب کنند...
در چنین عصری که کودکان و عاشقان، خواه ناخواه، در میدان سیاست اند، اگر زنان با ایمان و متقی دست بالا
نکنند، چه بسا که کودکان و عاشقان به تسلیمی سوک انجام، سُرانده شوند...
در این باره بیندیش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد